«این مطلب در سایت رصدگاه منتشر شده بود. این متن نمونه ویرایش شده مطلبی که نوشته بودم و در راستای مطالب دیگریست که در مورد آسیموف خواهم نوشت.»
«نوشتن را از ۱۱ سالگی در سال ۱۹۳۱ شروع کردم. اصراری نداشتم علمیتخیلی بنویسم بلکه به چیزی بسیار ابتداییتر چنگ انداختم. پیش از دورۀ مجلههای کاهی، عصر «رمانهای ده سِنتی» بود. من آخرین روزهای آن دوران را شاهد بودم.»
آیزاک آسیموف! غول علمیتخیلی قرن بیستم که آنقدر بزرگ بود که منتقدان بزرگی هم داشته باشد و هر کتاب او ریزبینانه مورد نقد قرار میگرفت. آسیموف با خودزندگینامههایش چنان شوخ طبعانه و واقعگرایانه زندگینامهاش را نوشته، گویی شخصی قصد داشته کمی خودش را دست بیندازد. ولی آسیموف در این شوخ طبعی از زندگی خودش تا سن هفتاد سالگی نوشته. زندگی که زودتر آنچه که باید تمام شد. آسیموف کسی که سه نسل با کتابهای سادهنویسی شدۀ او با دنیای علم آشنا شدند و بسیاری زندگی علمی خود را مدیون همین کتابهای ساده ولی ارزشمند آسیموف هستند. و نجومیهای سراسر دنیا دقیقاً در کانون همین دسته از آدمها قرار دارند.
و اما «من. آسیموف!»
آخرین خودزندگی نامه کامل شدۀ آسیموف است که فرصت نکرد باری دیگر آن را به روز کند. آسیموف به دلیل شوخطبعی که حتی دو کتاب جوک را به نام خودش چاپ کرد در این کتاب از دردها و دغدغهها میگوید و با صداقتی کودکانه مینویسد که نمیخواهد خواننده از دست او یا مطالب کتاب ناراحت شود، در نتیجه ترجیح داده شوخی را با داستان زندگی خودش از مهاجرت تا مغازۀ آبنباتفروشی پدر که در آن کار میکرد به سمتی سوق دهد که همین سختیهایی هم که بیان کرده به چشم نیایند و وارد اصل ماجرا شود؛ یعنی زندگی پُرکار و عجیب و غریب نویسندهای بیرغیب از نظر تعداد آثار و به نظرم ارزش این تعداد اثر و با این کیفیت را داشته.
ترجمۀ فارسی کتاب (این کتاب یک یا دو چاپ بیشتر پیش نرفت و ناشرش دیگر وجود خارجی ندارد و متاسفانه به نظر میرسد امتیازش به نشر دیگری داده نشده!؟) به دلیل زمان طولانی که منتظر چاپ بوده چنان تراشیده و شسته رُفته است که باید اقرار کرد جزو معدود ترجمههای موفق دورهای شده که فاجعهای بنام ترجمه این روزها بیداد میکند! در این کتاب ۷۶۴ صفحهای فقط به تعدادی (حدوداً ۱۲ تا ۱۸) غلط تایپی بسیار جزیی برمی خورید. این کتاب در ماهیت غیر از آثار علمی تخیلی آسیموف، تنها کتابی است که هرچه پیشرفتم دوست نداشتم کتاب تمام شود و من از خاطرات و طنز آسیموف بهره نبرم و روحیهام بعد از مدتی کار در روز و مطالعه و دانشگاه شاداب نشود و البته دوباره این کتاب را خواهم خواند.
غیر از چند غلط تایپی نقدی نکردم! نقد منفی وجود ندارد، فقط بد نبود اگر جلد آن با کتاب اصلی یکی در میآمد. عکسی از آسیموف. متأسفانه ناشر از تصویری استفاده کرده که مضمون اصلی به گونه ای روی جلد گم است. آسیموف روی صندلی مزین به حکاکیهای علمی و تخیلی که نشان از جایگاه بیهمتای او از دید طراح یعنی «رونا مریل» داشته که ارتباطی به روی جلد این کتاب نداشته. کتاب اصلی، عکس نمای بستۀ صورت خندان آسیموف را دارد.
قیمت کتاب در زمان چاپ هم کمی بود ولی برای کتاب ارزشمند و مفرحی مرتبط با آسیموف هیچ است. آسیموف ۴۵۱ کتاب چاپ کرد که جزییات قضیه را خودش توضیح داده و البته بد نیست بدانید اینها تنها آثار وی نبودند. تعداد بسیار زیادی که یادم نیست به چند هزار مقاله میرسید در مجلات مختلف چاپ کرده که تعدادی از آنها به صورت مجموعه چاپ شدند (البته در نظر داشته باشید بسیاری از مقالات در قالب کتاب هم چاپ شدند و کتابها هم گاهی خلاصه یا کمی تغییر یافته برای سطوح مختلف علمی و جزو همان ۴۵۱ کتاب هستند).
نسلهای مختلف علمی و حتی گسترۀ وسیعتری از مخاطبین در ایران با کتابهای داستانی و علمی او رشد کردند و بسیاری از ما آشنایی با دنیای علم را مدیون این نویسندۀ بزرگ هستیم و نسلهای پنجاه میلادی و به صورت تصادفی نسل پنجاه و اوایل شصت ایران این شانس را داشتند که پیش از اینترنت و جستجوگرها و غیره، از کتابهای علمی و علمی تخیلی او لذت ببرند. البته آسیموف همچنان جزو پُرفروشهای ژانر علمی تخیلی در دنیای قرن 21 است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.