نژاد آندرومدا، نامی که شما را یاد چند موضوع میاندازد. اگر با اُپراهای فضایی در ادبیات ژانر علمی تخیلی آشنایی داشته باشید، و حتی بینندۀ فیلمهای علمی تخیلی باشید، یقیناً تصور شما بر آن خواهد بود که با داستانی کاملاً فضایی، انهم از نوع میان ستارهای اگر نه حتی میان کهکشانی سر و کار دارید. ولی نیم نگاهی به نام بزرگ و شناخته شدۀ نویسنده بیندازیم. مایکل کرایتون! بیوشیمیدانی که یکی از شخصیتهای چندکاره و موفق قرن بیستم بود. اگر آنقدر زود یکی از همان مشکلاتی که در تحقیقاتش، بنیاد پژوهشیاش و همینطور داستانهایش مینوشت به شکلی گریبانگیرش نمیشد، ما تقریبا هر دو سال یکبار شاهد یک کار جدید از وی تا کنون بودیم و این روزها جشن ۷۵ سالگی این شخصیت محترم، موفق و کاملاً آکادمیک را میگرفتیم.
شاید با یادآوری پارک ژوراسیک که شاهکار نفسگیرش بود که اسپیلبرگ را هم قانع کرد تقریباً بهترین فیلمش را بنا بر این داستان بسازد، از نژاد آندرومدا، پیش از خواندن کتاب، یا دیدن فیلم که به سال ۱۹۷۱ یعنی سه سال پس از فروش فوقالعادۀ کتاب، ساخته شد، تصوری از آنچه در داستان و فیلم نفسگیر دیگری به نام بیگانه داشته باشید. یعنی یک اُپرای فضایی ترسناک. موجوداتی که انسان زمینی تاکنون با آنها برخورد نداشته. ولی اینطور نیست! من به عمد هیچ جزییاتی از داستان را لو نمیدهم تا کتاب را بخوانید.
ولی در اینجا نوشتهام را چند بخش میکنم: کتاب اصلی، کتاب فارسیشده و فیلم. در اینجا چندان هم قصد نقد خود اثر را ندارم. ادامه مطلب