You always have your shadows. This is a sci fi thriller by definition and heart. A classic scientific descriptions from Physics to medicine, biology, chemistry and so on. Of course from somewhere psychology takes a serious part in the last chapter. The thriller is different from breathtaking Jurassic Park.

ادامه مطلب

یکی از بهترین اشعار وایتمن این است:

 

هنگامی که سخنان دانشمند را شنیدم،

هنگامی که دلایل و ارقام در قالب ستون‌هایی در مقابلم صف کشیدند،

هنگامی که جدول‌ها و نمودارها را دیدم که باید ضرب، تقسیم و تفریق می‌شدند،

هنگاهی که نشسته بودم و به اخترشناس گوش می‌دادم که با شور و شوق سخنرانی می‌شُرد،

چقدر زود و بی‌دلیل خسته و کسل شدم

برخاستم، بیرون زدم و از دیگران فاصله گرفتم

و در هوای مرطوب و پر رمز و راز شبانگاهی

گاه و بی‌گاه به سکوت کامل ستارگان در آسمان نگریستم

 

گمان می‌کنم بسیاری با خواندن این سطرها به خود بگویند «کاملاً درست است! علم با تقلیل همه چیز به اعداد و جدول‌ها و اندازه‌گیری‌ها، فقط زیبایی همه چیز را می‌بلعد! چرا وقتی می‌توانم بروم بیرون و به ستارگان نگاه کنم، باید همۀ این مزخرفات را یاد بگیرم؟» تا وقتی که ضروری نباشد این دیدگاه بسیار مناسب خواهد بود، ولی از نظر زیبایی‌شناختی کاملاً غلط است که سعی کنیم هر مفهوم دشوار در علم را دنبال کنیم. در عوض می‌توانید فقط نگاهی به آسمان شب بیندازید و زیبایی زودگذری را حس کنید و آنگاه به باشگاه شبانه بروید!

The sun sets over the Atacama desert, ready for a night of gazing up at the crisp Chilean night sky and to capture it in Ultra HD quality. (تصویر از دوست گرامی بابک امین تفرشی-پروژه توآن- در سایت ESO)

وایتمن راجع به چنین حسی از علم صحبت می‌کند. ولی شاعر بیچاره بیش از این نمی‌دانست. من منکر زیبایی آسمان شب نیستم. خودم گاهی در یک دشت ساعت‌ها به ستارگان نگاه می‌کنم و زیبایی‌شان مرا شگفت‌زده می‌کند.

ولی آنچه که می‌بینم، آن نقاط نسبتا درخشان نور، همۀ زیبایی نیست که وجود دارد. آیا باید با عشق به یک برگ خیره شده و مشتاقانه از جنگل غافل بمانم؟ آیا باید از دیدن نقش خورشید بر یک ریگ، دانش مربوط به آن را نادیده بگیرم؟ آن نقاط نورانی در آسمان که ما آنها را سیارات می‌نامیم، خود دنیاهایی هستند با جو ضخیم از دی اکسید کربن و اسید سولفوریک. دنیاهایی از مایع داغ قرمز رنگ با توفان‌های مهیب که کُل زمین را می‌توانند در خود ببلعند؛ دنیاهایی با بیابان‌های سورتی و متروک؛ هر کدام با زیبایی غیرعادی غیرزمینی که اگر آن‌ها را در آسمان شب رصد کنیم فقط نقاطی نورانی هستند.

دیگر نقاط ستارگانند که در مقایسه با سیارات، خورشیدهایی چون خورشید ما هستند؛ برخی از آن‌ها که هزار برابر خورشید ما می‌درخشند، عظمتی غیر قابل قیاس با آن دارند؛ برخی فقط زغال‌های داغ قرمزی هستند که انرژی‌شان را به طور آهسته از دست می‌دهند. برخی از آن‌ها اجرام فشرده‌ای هم‌جرم خورشید هستند که به صورت توپی کوچک‌تر از زمین متراکم شده‌اند. برخی فشرده‌تر هستند و جرم‌شان در حجمی به اندازۀیک سیارک متراکم شده است؛ میدان گرانشی شدیدی دارند و همه چیز را به سمت خود می‌کشند و هیچ چیزی پس نمی‌دهند؛ جرم به سمت حفره‌ای می‌پیچد و توفان‌های پرتو ایکس ساطع می‌کنند.

 

ستارگانی هستند که بی‌وقفه در یک تنفس کیهانی می‌تپند و نوع دیگری که سوخت‌شان را به مصرف رسانده‌اند منبسط و قرمز شده و سیارات‌شان را (اگر داشته باشند) در بر می‌گیرند. (میلیون‌ها سال بعد، خورشید منبسط شده و زمین را می‌سوزاند، خشک می‌کند، می‌سوزاند و به صورت گاز آهن و سنگ بدون هیچ نشانی از حیات که زمانی وجود داشته، تبخیر می‌کند. برخی ستارگان در یک دگرگونی عظیم منفجر می‌شوند و پرتوهای کیهانی به شدت پرتاب می‌شوند. آن‌ها با سرعتی نزدیک نور، هزاران سال نوری را تا رسیدن به زمین طی می‌کنند و نیروهای محرکه را از طریق تکامل همراه با تغییر فراهم می‌آورند.

دسته‌ای معدود از ستارگانی که می‌بینیم، کاملا آرام به نظر می‌رسند (حدود ۲۵۰۰ عدد و نه بیشتر حتی در تاریک‌ترین و تمیزترین شب‌ها). این ستارگان در گروه‌های عظیمی هستند که نمی‌توانیم ببینیم. تقریبا ۳ میلیارد ستاره در فضا عدسی درست می‌کنند. این عدسی (کهکشان راه شیری) به طور گسترده‌ای کشیده می‌شود که نور با سرعتی ۱۸۶۲۸۲ مایل در ثانیه، حدود ۱۰۰ هزار سال طول می‌کشد تا از یک طرف به طرف دیگر برسد. راه شیری حول مرکز چرخش پایا و عظیمی می‌گردد – که یک دور تناوب آن دویست میلیون سال طول می کشد و خورشید و زمین و خود ما هم همگی با آن حول آن مرکز می‌گردیم.

کهکشان راه شیری

 

فراسوی کهکشان راه شیری تعداد بیشتری از کهکشان‌ها به خوشۀ کهکشانی خود مقید هستند. بیشتر آن‌ها کوچک و از چند میلیارد ستاره تشکیل شده‌اند. ولی حداقل یکی از آن‌‌ها (آندرومدا) دو برابر کهکشان ماست.

فراسوی خوشۀ محلی ما دیگر کهکشان‌ها و دیگر خوشه‌ها هستند. برخی خوشه‌ها از هزاران کهکشان شکل گرفته‌اند. آن‌ها دور از تیررس بهترین تلسکوپ‌های ما قرار دارند که هیچ نشان مریی از ان دوردست‌ها ندارند- شاید صد میلیارد عدد از آن‌ها. و یا مراکز پُرنور تعداد بیشتر و بیشتری از کهکشان‌ها را می‌یابیم – مراکزی با انفجارهای بزرگ و گسیل تابش یادآور مرگ شاید میلیون‌ها ستاره باشند. حتی مرکز کهکشان خودمان چنین است که از دید ما با ابرهای عظیم غبار و گاز که بین ما و مرکز سنگین راه شیری پوشیده مانده است.

برخی کهکشان‌ها بسیار نورانی هستند، به طوریکه از فواصل میلیاردها سال نوری هم دیده می‌شوند. فواصلی که خود کهکشان‌ها به تمامی دیده نمی‌شوند بلکه فقط مراکز روشن ستارگان، یعنی منابع انرژی‌شان بر ما معلوم می‌شوند: اختروش‌ها. تعدادی از آن‌ها بیش از ۱۰ میلیارد سال نوری از ما فاصله دارند. همۀ این کهکشان‌ها در انبساط عظیم عالم به سرعت از همدیگر دور می‌شوند؛ این انبساط بیش از ۱۰ میلیارد سال قبل آغاز شده و همچنان ادامه دارد. زمانی کُل ماده در عالم در یک کره کوچک بود و با عظیم‌ترین فروپاشی قابل تصور کهکشان‌ها شکل گرفتند.

ممکن است عالم همواره منبسط شود یا روزی کاهش یافته و انقباض آغاز کند تا دوباره کرۀ کوچکی شکل گیرد و این بازی دوباره تکرار شود. به طوری که کُل عالم در یک تنفس، منبسط و منقبض شود که شاید یک تریلیون سال طول بکشد.

کُل این منظره، بسیار فراتر از مقیاس قابل تصور بشر با کار هزاران اخترشناسان فرهیخته ممکن شده است؛ همۀ آن. هر آنچه که پس از مرگ وایتمن در ۱۸۹۲ کشف شد و بیشتر آن در ۲۵ سال گذشته بوده است. در حالی که شاعر بیچاره هرگز تصور نمی‌کرد هنگامی که به ستارگان آرام می‌نگریسته، چه زیبایی محدود و احمقانه‌ای را درک می‌کرده.

در هر حال ما می‌دانیم یا فرض می‌کنیم می‌دانیم که این زیبایی نامحدود همچنان در آینده باید کشف شود؛ آن‌هم توسط علم.

 

 

آیزاک آسیموف

۱۹۸۹

«این مطلب در سایت رصدگاه منتشر شده بود. این متن نمونه ویرایش شده مطلبی که نوشته بودم و در راستای مطالب دیگری‌ست که در مورد آسیموف خواهم نوشت.»

«نوشتن را از ۱۱ سالگی در سال ۱۹۳۱ شروع کردم. اصراری نداشتم علمی‌تخیلی بنویسم بلکه به چیزی بسیار ابتدایی‌تر چنگ انداختم. پیش از دورۀ مجله‌های کاهی، عصر «رمان‌های ده سِنتی» بود. من آخرین روزهای آن دوران را شاهد بودم.» ادامه مطلب

 

And seems this is one of the ways works for him. This time hopefully it is a sci-fi which makes everything better. A post apocalypse story as in a screenplay unfortunately or unfortunately not from a book. This was the bios movie in 2017 announced and then retitled and postponed especially due to covid-19. ادامه مطلب

فضاپیمای Dawn متعلق به سازمان فضایی آمریکا (ناسا) بیش از هفت سال است که در منظومه‌ی شمسی سفر می‌کند تا سیارک‌های وستا و سرس را مورد بررسی قرار دهد. این فضاپیما هم اکنون در مداری به دور سرس می‌چرخد و اولین عکس‌ها و اطلاعات را از این اجرام دوردست به زمین مخابره کرده است.

فضاپیمای Dawn پیشتاز در یک فناوری جدید می‌باشد. این فضاپیما اولین مأموریت اکتشافی فضایی است که به جای موشک‌های معمولی از موتور یونی که با نیروی الکتریسیته کار می‌کند استفاده می‌کند. این نوع موتورهای یونی در نسل بعدی فضاپیماها استفاده خواهند شد. ادامه مطلب

It was a flight just went 24 hours mistakenly to the Changi airport. There was a conference in Singapore on celebrating  80th birthday of Murray Gell-Mann for a life time achievement in high energy physics. I walked through streets trying to be awake to not to sleep to miss the flight. During random walking in a shopping mall half opened, checked a stand in the middle of B-floor. I saw a sci fi book between other random subjects. The price was good and I told myself why not. It has been more than 10 years I have not tried sci fi but science! And I started sci fi after that conference again! ادامه مطلب


علمی‌ترین تخیلی ادبیات!
نگاهی دیگر بر شاهکار آسیموف

آسیموف این رمان خودش را دل انگیزترین و شاید بهترین کار خودش می داند. با وجود اینهمه نویسنده قدیمی و جدید علمی تخیلی چرا آسیموف یکی و به نظرم بهترین عضو از سه غول علمی تخیلی است. دهه 50 بیشترین تعداد کتابهای علمی تخیلی اش را نوشت و به مرور به مقاله نویسی و کتابهای عامه فهم روی آورد. بارها روزنامه نگاران مثل همیشه و الان حاشیه سازی کردند که دوره اش تمام شده یا در جوانی چیزهایی نوشت و تمام شد و ماشین تحریر همیشه در صحنه آسیموف همچنان در آن اتاق بی پنجره در حال کار بود…این کتاب در سال 1972 نوشته شد.

ادامه مطلب

st-v4

Space: the final frontier. These are the voyages of the starship Enterprise. Its five-year mission: to explore strange new worlds, to seek out new life and new civilizations, to boldly go where no man has gone before.

سالهای ۲۳۷۰ فضاپیمای ویجر…۷۰ سال نوری دورتر از زمین، تیمی اکتشافی از طرف سیارۀ مادر و  فدراسیون سیاره‌ای (ولی بخوانید کهکشانی) به نزدیکی های مرکز راه شیری پیش می روند و حتی جایی ارتباطشان با زمین قطع میشود…هدف: کشف و ارتباط با سیارات و موجوداتی که میزبان حیات هستند….

پیشتازان فضا. نامی آشنا از دهۀ ۵۰ خورشیدی برای ایرانیانی که سفرهای فضایی سفینۀ انترپرایز را همراه با خدمۀ محبوبشان، کاپیتان کرک، اسپاک و دیگران دنبال می کردند.[1] ولی ویجر که نام فضاپیمای کوچکتر از انترپرایز است خاطرۀ انترپرایز و فضاپیمای نسل بعدی را یدک می کشد. این نام چند دهه می‌شود یک برند معتبر شده است. نویسندۀ اصلی آن جین رادنبری (Gene Rodenberry) از ایدۀ بی نظیر استاد مسلم ادبیات علمی تخیلی و علم به زبان ساده، ایزاک آسیموف استفاده می‌کند و سعی می‌کند در سفرهای فضایی مساول مختلفی را مورد بحث قرار دهد. علم و دنیاهای ناشناخته در واقع یکی از آن‌هاست. این سفرها در واقع سفری به واقعیت‌های کنونی تاریخ معاصر زمین است. اختلاف نظرها، فرهنگ‌ها، درگیری‌ها، ایده‌های فلسفی متفاوت؛ برخوردهای متخلف انسان‌ها و در اینجا موجودات دیگر با یک موضوع، و در کنار اینها ایده‌های مختلف در مورد مسائل حل نشدۀ علمی و فناوری‌های نوین. ادامه مطلب

 

book-andromedastrain

نژاد آندرومدا

نژاد آندرومدا، نامی که شما را یاد چند موضوع می‌اندازد. اگر با اُپراهای فضایی در ادبیات ژانر علمی تخیلی آشنایی داشته باشید، و حتی بینندۀ فیلم‌های علمی تخیلی باشید، یقیناً تصور شما بر آن خواهد بود که با داستانی کاملاً فضایی، انهم از نوع میان ستاره‌ای اگر نه حتی میان کهکشانی سر و کار دارید. ولی نیم نگاهی به نام بزرگ و شناخته شدۀ نویسنده بیندازیم. مایکل کرایتون! بیوشیمی‌دانی که یکی از شخصیت‌های چندکاره و موفق قرن بیستم بود. اگر آنقدر زود یکی از همان مشکلاتی که در تحقیقاتش، بنیاد پژوهشی‌اش و همینطور داستان‌هایش می‌نوشت به شکلی گریبانگیرش نمی‌شد، ما تقریبا هر دو سال یکبار شاهد یک کار جدید از وی تا کنون بودیم و این روزها جشن ۷۵ سالگی این شخصیت محترم، موفق و کاملاً آکادمیک را می‌گرفتیم.





شاید با یادآوری پارک ژوراسیک که شاهکار نفس‌گیرش بود که اسپیلبرگ را هم قانع کرد تقریباً بهترین فیلمش را بنا بر این داستان بسازد، از نژاد آندرومدا، پیش از خواندن کتاب، یا دیدن فیلم که به سال ۱۹۷۱ یعنی سه سال پس از فروش فوق‌العادۀ کتاب، ساخته شد، تصوری از آنچه در داستان و فیلم نفس‌گیر دیگری به نام بیگانه داشته باشید. یعنی یک اُپرای فضایی ترسناک. موجوداتی که انسان زمینی تاکنون با آن‌ها برخورد نداشته. ولی اینطور نیست! من به عمد هیچ جزییاتی از داستان را لو نمی‌دهم تا کتاب را بخوانید.

ولی در اینجا نوشته‌ام را چند بخش می‌کنم: کتاب اصلی، کتاب فارسی‌شده و فیلم. در اینجا چندان هم قصد نقد خود اثر را ندارم. ادامه مطلب